ستایش جونمستایش جونم، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره
محمدصدرا جونممحمدصدرا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

ناز دونه خونمون ستایش

جشن سالگرد ازدواجمون و مهمانی افطاری

شیرین عسل من یکی یه دونه مامانی و بابایی روز چهارشنبه ٢٦/٥/٩٠ روز خیلی خوبی بود ما همه با هم پنجمین سالگرد ازدواجمون رو تو هتل بوستان جشن گرفتیم، آخه هم اونجا افطار دعوت بودیم به خاطر همین اجباری اونجا یه کیک کوچولو گرفتیم و جشن گرفتیم .  من برای بابا مهدی شلوار گرفته بودم بابا مهدی هم برای من یه شال خیلی خوشگل گرفته بود دستش درد نکنه همسر مهربونم .کلی هم از دخترم عکس گرفتم راستی روز تولد مامان جون حوا هم بود تولدش مبارک مامان عزیزم مامان مهربونم الهی صد ساله باشه مامان خوبم دوستش دارم یه عالمه بابا مهدی و آقا حامد با دایی میثم افطار از طرف شرکت پگاه دعوت بودن رف...
30 مرداد 1390

دوست ستایش

گل گل مامان روز سه شنبه آقا هادی و مریم سادات با پسمل گلشون محمد صدرا افطار خونه ما بودن محمد صدرا یک هفته از تو کوچیک تر وقتی داشتن وارد خونه می شدن چنان گریه کرد که بیچاره مریم سادات کلی چرخید تا ساکتش کرد. بعد دخملیم خونه مامان جون حوا بود برای اینکه من بتونم کارهام انجام بدم و میز رو بچینم برای افطار اونا که اومدن اومدم آوردمت اول همینجوری نگاشون می کردی بعد که ما شروع به افطار کردیم اسباب بازیهاتو ریختم جلوتون و ما هم شروع به خوردن کردیم شما هم شروع به حرف زدن کردین عزیزم قربونت برم انقدر قشنگ با هم حرف می زدین ااااااااااااا و اووووووووووووو  می کردین وقتی هم اذیت می شدی یه اِ می گفتی محمد صدرا نگ...
29 مرداد 1390

قدم های طلایی دخملم

الهام عزیزم از نظرات خوبت ممنونم مرسی از اینکه به ما سر می زنی دوست خوب و مهربانم این گلها هم تقدیم دوست خوبم الی ستایش نازنینم دختر قشنگم و روشن ترین ماه من بالاخره اولین قدم هایت را برداشتی روز دوشنبه ٢٤/٥/٩٠ ساعت ٩:٤٤ دقیقه شب بود با خاله پریسا تو اتاق نشسته بودیم که گفتیم ببینیم خانمی راه می ره یا نه خاله اونور نشست و منم روبروت وقتی می می رو بهت نشون می دم کلی ذوق می کنی وقتی دیدی انقدر ذوق کردی شروع کردی قدم برداشتن بابا جون مهدی داشت تو پذیرایی انتخاب رشته می کرد که انقدر ما هم خوشحال شدیم که صدای خندمون بلند شد. بابایی هم خبردار شد دوباره امتحان کردیم بله دیدم دخترم راه ا...
29 مرداد 1390

حس خوب مادری

می بوسمش ................................. می خندد می خندد ..................................... زندگی جاری می شود به چشمانم که خیره می شود ......................... معصومیتش مرا تا آسمان ها می برد گریه که می کند........................................... قلبم تکه تکه می شود می خوابد اما .............................................. دلم برایش تنگ می شود از او دور می شوم ........................................ نفس هایم به شماره در می آیند . . . .                      &nbs...
24 مرداد 1390

برنامه غذایی ۵

ماه یازدهم و دوازدهم تنوع غذا در تهیه سوپ یا کته، پوره و ... رعایت می شود با توجه به اشتهای کودک می توان به مقدار غذای هر وعده او اضافه نمود. توصیه می شود که هنوز هم از دادن غذاهای سفره خانواده به علت داشتن نمک و چاشنی اجتناب شود. طرز تهیه چند غذای کمکی برای شیر خواران فرنی برای تهیه فرنی از ۲ روش می توان استفاده کرد: روش اول: ۱. آرد برنج ( یک قاشق مربا خوری صاف) ۲. شکر( نصف قاشق مربا خوری سر صاف) ۳. شیر ( ترجیحا شیر مادر) ( ۵ قاشق مربا خوری) آرد برنج باید اول با کمی آب و شکر به میزان فوق کاملا پخته شود سپس ۵ قاشق مربا خوری شیر اضافه گردد. قوام فرنی باید کمی بیشتر از شیر مادر باشد. اگر از شیری به...
23 مرداد 1390

چهار دست و پا و نشستن

شیرین عسل مامانی یکی یه دونه من بالاخره در تاریخ ١٧/٥/٩٠ روز دوشنبه برای اولین بار چهار دست و پا رفتی . از سر کار که رفتم خونه مامان جون گفت یه خبر خوب ستایش خانوم چهار دست و چا می ره کلی ذوق کردم یه چیزی که خوشت می اومدبهت نشون دادم دیدم داری می یای بغلت کردم انقدر ذوق کرده بودم که دوست داشتم تو بغلم انقدر فشارت بدم کلی بوست کردم تا آخر سر گریه ات در اومد نشسته بودیم داشتیم صحبت می کردیم که دیدم خودت بلند شدی نشستی عزیز دلم چقدر روز به روز دوست داشتنی تر می شی تمام زندگی منی نفس من دوست دارم بهارم شب که رفتیم خونه به بابا مهدی گفتم اونم کلی ذوق کرد و فوری زنگ زد به مادر ناهید گف...
19 مرداد 1390

خوشبختی من

خوشبختی من در بودن باتو است و روز تولد تو تقدیر خوشبختی من است نامت هر چه باشد خوب است ، روز ميلاد تو باید که مبارک باشد مثل ميلاد آفتاب و نور . زیباترین چشم انداز تندیس نگاه توست و قشنگترین لحظه لحظه روییدن توست من خوشبخت ترین مامان روی زمینم که یه دختر دارم مثل ماه شب چهارده تازه گیا دخملم کلی شیطون شده دوست داره همش راه بره انقدر که به من می چسبه و می خواد راه ببرمش بعضی وقتا بازوهام درد میگیره حتی غذاشم دوست داره ایستاده بخوره من و بابا مهدی دیشب کلی باهات دالی بازی کردیم انقدر خندوندمت که کلی کیف کردی از خنده هات ما هم کلی شاد شدیم و خندیدیم خلاصه شبا نوبتی نگهت می داریم بابا مهدی شکلهای هندسی...
16 مرداد 1390

یک خاطره

ستایش قشنگم  گل گل مامانی امروز تو اداره داشتیم با بهناز و ماریا در مورد نی نی هامون صحبت می کردیم و از خاطره های اولین روز به دنیا اومدنتون صحبت می کردیم که یاد اون روز که تو بیمارستان بودم افتادم براشون می گفتم که لحظه ای که از اتاق عمل اومدم تو بخش بعد از یک ربع اوردنت تو اتاق پرستار گفت سریع بهش شیر بده گفتم وای بدین به مامانم من نمی تونم نگهش دارم گفت نمی تونم نگهش دارم چیه از این به بعد تو باید فقط نگهش داری. بعد سریع شروع کردی به شیر خوردن به مامان جون یاد داد گفت اینجوری بگیرش بذار شیر بخوره همچین تند تند میک می زدی که پرستار گفت ماشاالله چه خوب بلد شیر بخوره دخملم ...
15 مرداد 1390

عکس های عسلکم

اینم یکسری از عکس های دخمل قشنگم خوشگلترین دختر دنیا       دوست دارم ستایشم   دخملم داره خیار می خوره تازه اینجا ۲ تا دندون پایین در آورده اینتجا با خاله پریسا کلی برات ادا در می آوردیم تا بخندی و ازت عکس بگیریم اینم از اون عکسایی که ازت گرفتیم به زور نشوندیمت یه جا این عکس مثل عکس بالایی در یک حالت دیگه چقدر خوشگل افتادی عزیزم خانمی با بابا علی و مامان جون در باغ آقا جون تو خرداد ۹۰ در ۹ ماه تمام شده بود در ۱۰ ماهگی منو ستایشم عشق منی دوست دارم یه عالمه ...
12 مرداد 1390

لالایی

لالالالا گل پونه بابات رفته در خونه                                           لالالالا گلم باشی همیشه در برم باشی لالالالا گل آلو درخت سیب و زرد آلو                                            لالالالا گلی دارم به...
10 مرداد 1390